به گزارش ما آنلاین، در چنین فضایی است که بسیاری از روزنامهنگاران همکاری با روابطعمومیها را به عنوان خط قرمز تلقی میکنند و در مقابل اگر سازمانی به یک خبرنگار منتقد پیشنهاد همکاری بدهد، ممکن است با پاسخهای تند و تیزی مواجه شود؛ چرا که این پیشنهاد در نگاه اول برای بسیاری روزنامهنگاران حرفهای میتواند به مثابه پیشنهادی توهینآمیز تلقی شود. اما به واقع آیا اشتغال روزنامهنگاران در روابطعمومی سازمانها، هویت شغلی و حرفهای آنها را مخدوش میکند؟ این پرسشی است که با «فریدون صدیقی»، روزنامهنگار مطرح کردیم.
بسیاری از استادان در کلاسهای درس روزنامهنگاری میگویند روزنامهنگار باید تنها از راه روزنامهنگاری زندگی کند و در غیر این صورت هویت حرفهای او مخدوش میشود. این تعریف حرفهای از روزنامهنگار از کجا آمده است؟
این یکی از مشخصههای روزنامهنگار حرفهای است؛ اینکه شغل اصلی او روزنامهنگاری باشد، یعنی از راه نوشتن زندگی کند و با همین تعریف است که مثلاً اگر یک نفر که در سازمانی یا هر جای دیگری مشغول به کار باشد و گاهی هم برای روزنامهها مطلب بنویسد، روزنامهنگار
محسوب نمیشود. رمز ماندگاری در کار روزنامهنگاری این است که روزنامهنگار از این راه کسب درآمد کند و برای گذران زندگی به درآمد روزنامهنگاری متکی باشد. تجربه من در این سالها نشان میدهد که همیشه در بزنگاهها و در شرایط سخت آن دسته از افرادی که روزنامهنگاری را به عنوان شغل دوم دنبال میکردند، زودتر از کسانی که زندگیشان از راه روزنامهنگاری میگذشت این حرفه را رها کردند. گروه دوم برای زندگی خودشان هم که شده برای «روزنامهنگاری» تلاش میکنند.
واقعیت این است که روزنامهنگاری در ایران حرفه بیثباتی است و ممکن است یک خبرنگار یا روزنامهنگار مثلاً در یک سال بین ۲ تا ۳ بار رسانه خود را عوض کند. در چنین شرایطی چقدر میتوان به این اصل پایبند بود که حتماً زندگی روزنامهنگار از راه روزنامهنگاری بگذرد؟
ببینید ممکن است روزنامهنگار شرایط سختی را هم تجربه کند، دوران بیکاریها و شرایطی که حتی او را برای ادامه فعالیتش و روزنامهنگار ماندن به تردید بیاندازد، اما این خودش از ویژگیهای کار روزنامهنگاری است. روزنامهنگار آدم روزهای سخت است و اگر میخواهد روزنامهنگار بماند، باید از این شرایط عبور کند. بله ممکن است خیلیها در مواجهه با روزهای سخت از روزنامهنگاری کنارهگیری کنند و کسی هم انتظار ندارد همه بتوانند روزنامهنگار بمانند اما اگر روزنامهنگار با اصول حرفهای کار خودش آشنا باشد، در این شرایط هم میتواند به کار خود ادامه دهد؛ ممکن است در یک سازمان مسؤول اطلاعرسانی شود یا یک نشریه داخلی منتشر کند.
اما وقتی روزنامهنگار از پشت میز تحریریه میرود پشت میز روابطعمومی، بنا به گفته شما مشخصه اصلی روزنامهنگاریاش را یعنی اینکه از محل روزنامه ارتزاق کند، از دست میدهد و در واقع روزنامهنگاری میشود شغل دوم او.
مادامی که او در همان روابطعمومی کار اطلاعرسانی را انجام میدهد و به آموزهها و اصول کار حرفهای پایبند باشد، هویت خود را به عنوان یک روزنامهنگار حفظ میکند.
خوب، نگرانی در همین زمینه است؛ اینکه چگونه میتوان برای یک روابطعمومی خبر نوشت اما استقلال حرفهای داشت؛ روابطعمومی بهدنبال تبلیغ است و روزنامهنگار به دنبال نقد.
روزنامهنگار میتواند حتی در یک روابطعمومی با توجه به خط قرمزهای سازمانی هم یک کار حرفهای ارائه کند. هرچند که من نمیخواهم بگویم خبرنویسی یا تهیه گزارش برای روابطعمومیها انتخاب ایدهآلی برای یک روزنامهنگار است اما اگر روزنامهنگاری در شرایط خاص ناگزیر از این انتخاب باشد و در ارتباط با سازمانها اصول کار حرفهای را رعایت کند و همچنان خود را روزنامهنگار بداند و هیچ اصل حرفهای را نادیده نگرفته باشد، نباید بر او خرده گرفت. او در روابط عمومی یک سازمان هم به کار اطلاعرسانی مشغول است.
اما تقریباً هم جامعه مطبوعاتی به روزنامهنگاری که همزمان با کار خبری یا بعد از آن وارد روابطعمومی سازمانی میشود، نگاهی منتقدانه دارد و هم سازمانی که یک روزنامهنگار را جذب کرده، ممکن است تلقی مشابهی داشته باشد.
این نگاه برآمده از یک تفکری است که میخواهد روزنامهنگار را محدود کند، اما چرا؟ اگر کار او اطلاعرسانی است، کار روابطعمومیها هم اطلاعرسانی است. ممکن است یک روزنامهنگار در روابطعمومی یک سازمان به همان اندازه کارآمد و تأثیرگذار باشد که در یک روزنامه؛ چه بسا مطلبی در یک هفتهنامه یا ماهنامه به مراتب مؤثرتر از روزنامه باشد. همه این هفتهنامهها، ماهنامهها و حتی روابطعمومیها فرصتهای کاری برای روزنامهنگاران هستند و مهم این است که هر جای این فضای اطلاعرسانی که قرار میگیرند، به آن اصول حرفهای پایبند باشند. ممکن است شما در یک روابطعمومی کار اطلاعرسانی کنید و عملکرد خیلی اخلاقی و حرفهایتری نسبت به روزنامهنگاری داشته باشید که در یک تحریریه کار میکند اما به خیلی از این اصول پایبند نیست.