18

مایلم کناره‌گیری کنم

  • کد خبر : 2585
مایلم کناره‌گیری کنم
سرپرست وزارت کشور، رئیس مجلس شورای اسلامی، امام جمعه موقت تهران، جانشین فرماندهی کل قوا، نیابت رئیس مجلس خبرگان رهبری، رئیس جمهور و حالا هم علیرغم همه انتقادات وارد و ناوارد، رئیس مجلس خبرگان رهبری و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام.

به گزارش ما آنلاین، در طول ۳۱ سال گذشته هیچکس جز او این همه مراتب و مناصب سیاسی را در اختیار نداشته است. به همین دلیل است که حرکات و سکناتش، تحلیلها و حرفها و حدیثها به دنبال داشته و مورد توجه قرار میگیرد.

حتی حالا هم که به گفته خودش و به خاطر شرایط سیاسی کشور، روزهای کاری شلوغ و پرحجمی ندارد، نمیتواند تأثیرگذار نباشد. اگر چه علی اکبر هاشمی رفسنجانی در گفتوگو با ماهنامه مدیریت ارتباطات، نخستین بار در عمر سیاسی و اجتماعی خود، برای کناره گیری از قدرت اعلام آمادگی میکند اما بلافاصله ادامه میدهد: «می ترسم عوارض بد سیاسی داشته باشد و به نوعی قهر تلقی شود که نمیخواهم انجام دهم».

بنابراین او حتی به راحتی نمیتواند و نخواهد توانست از قدرت کناره گیری کند. در گفتوگو با این مدیر باتجربه و سرد و گرم چشیده از هر دری سخن به میان آمد. از تعریف مدیریت ارتباطات گرفته تا نحوه رفتار یک مدیر سیاسی با انواع رسانه ها و دستگاههای اطلاع رسانی.

از حرام بودن رادیو در حوزههای علمیه قم در مقطعی از تاریخ تا لزوم استفاده از رسانه ها و تکنولوژیهای نو.

ازماهواره و حضور عطاءالله مهاجرانی در بی بی سی فارسی گرفته تا دریافت پاسخ ایشان پیرامون این سؤال که در مواجهه با رسانه های بیگانه ضد نظام چه باید کرد؟

صبح روز ۲۵ اردیبهشتماه ۸۹ و تنها دو روز مانده به روز جهانی ارتباطات و روز ملی روابط عمومی به دیدار شخصیتی رفتیم که با افتخار میگوید: «زندگی من از کار اجتماعی و کار آموزشی و ارتباطی این چنینی و استفاده از ابزارهای اطلاع رسانی آغاز شد و تا الان هم همیشه همین بوده است». ناگفته های رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در مورد زندگی کاری و خصوصی اش و همچنین رد شایعه کاهش دیدارهایش با رهبرمعظم انقلاب را بخوانید.

حضرتعالی به عنوان شخصیتی که بیش از ۵۰ سال در عرصه های مختلف اجتماعی و مدیریتی حضور داشته و نقشآفرینی کردهاید، چه تعریفی از مدیریت ارتباطات دارید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. من با دید میدانی و عملیاتی خودم سخن میگویم، چون کارم را هیچوقت از تحصیل در این رشته آغاز نکرده ام. مبنایی در ذهن من برای سعادت و پیشرفت جامعه وجود دارد و آن، این است که اساسی ترین عنصر، آگاهی است؛ یعنی اگر آگاهی را از انسانها بگیریم، چیزی مانند جمادات در یک معنا یا حیوانات که روی غریزه عمل می کنند، میشوند.

نقطه امتیاز انسان آگاهی است.

آگاهی را هم خداوند در وجود ما محدود نکرده است. خیلی از ابزارهای جسمی ما محدود است، سطح و ظرفیتی دارد و تمام می شود، ولی دستگاههای گیرنده ما هر چه بیشتر میگیرند، نیرومندتر، وسیعتر و بازتر میشوند.

شاید الان چیزی را میفهمیم، ولی مجهولاتی که بعدها متوجه میشویم نداریم، خیلی زیاد می شود. چیزی که نمیدانیم، سؤالی هم در موردش نداریم. این نقطهای است که انسان را به خدا نزدیک می کند. شاید آن نقطهای که بعضی وقتها تعبیراتی در عرفان داریم که انسان بیش از همه موجودات به خداوند نزدیک است، همین نقطه آگاهی گیری انسان است.
از لحاظ تحلیل مادی هم که نگاه می کنیم، منشأ همه پیشرفتهای انسانها در آگاهی و اطلاع است. بنابراین این یک اصل قطعی عقلانی تجربی بوده و برای همه محسوس و قابل درک است. از این که بگذریم به دین اسلام میرسیم. در آنجا هم که نگاه میکنم، میبینم مهمترین عنصری که خداوند برای بشریت خواسته، همین دانش و آگاهی است. در سراسر قرآن که نگاه کنیم، خیلی اشاره می شود که بحث تفکر، تعقل و فهم، نقطه مثبت انسان و بحث جهل، تعصب و بیخبری همیشه نقطه ضعف انسان است.
در یکی از آیات قرآن سعادت و شقاوت به علم و تعقل متکی شده است. این حرفهای قرآن، داستان سرایی نیست. در روز قیامت که جهنمی ها و بهشتی ها از هم جدا می شوند، یک نوع ارتباط و اشرافی بین بهشت و جهنم است، سؤال و جوابی و تقاضایی هست. وقتی بهشتی ها دوستان دنیویشان را در جهنم می بینند، میگویند شما چه کردید که به اینجا آمدهاید؟ ما که با هم بودیم. پاسخ آنها این است که «لو کنا نسمع أو نعقل ما کنا فی أصحاب السعیر؛ اگر ما حرفهای صحیح را گوش میکردیم و با تعقل انتخاب می کردیم، اینجا نبودیم».
بهشت و جهنم که در مقابل هم قرار میگیرند، آنها میگویند معلول، جهل ما و نشنیدن حرف است. این خیلی مسأله مهمی است، ولی از کنار آن ساده میگذریم. این در سوره ملک است. یا در بدو خلقت آدم وقتی خداوند به ملائکه میگوید به حضرت آدم سجده کنید، برای آنها سؤال پیش می آید که برای چه باید در مقابل مخلوقی که از خاک درست کردید، سجده کنیم؟ شیطان که در آخر هم گوش به حرف نکرد و گفت: مبدأ من بهتر از این است و من از آتش آمدم. ولی خداوند با استدلالی که کرد، همه را قانع کرده بود و آن، این بود که آدم قدرت فهم دارد. در واقع اطلاعات ملائکه محدود بود، ولی حضرت آدم همه چیز را میدانست که در سوره بقره آمده است. ببینید شروع جهان و امتیاز آدم که مستحق سجده است، به خاطر آگاهی بوده است.
براساس همین مطلب بسیار مهمی که بر پایه تجارب و تحقیقات میدانی خود در تعریف مدیریت ارتباطات به آن اشاره کردید، یعنی بحث آگاهی و اینکه وجه تمایز انسان و حیوان آگاهی است، این سؤال را مطرح میکنم که برخورد یک مدیر سیاسی با انواع رسانه ها و دستگاههای اطلاع رسانی به عنوان سازمانهایی که وظیفه آگاهی بخشی دارند، چگونه باید باشد؟
من میخواستم به همینجا برسم و خوب شد که سؤال کردید. این درست همان نقطهای است که بنا بود وارد بحث شوم. به هرحال اگر بخواهیم با لحن قرآنی حرف بزنیم، باید بگوییم اسلام و قرآن کرامت انسان را در آگاهی و دانش میدانند و انبیاء را مأمور آگاهی بخشی به انسان میدانستند.
اگر اولین سورهای را که بر پیغمبر اکرم نازل شده آن هم در عربستانی که فقط چند نفر باسواد در حد نوشتن و خواندن وجود داشته نگاه کنید، مخاطب قرآن پیغمبر(ص) بوده که خودش خواندن و نوشتن بلد نبود. مخاطب پیغمبر همچنین آدمهایی بودند که حتی شعور و آگاهی درستی نداشتند. در اولین آیه های که بر پیغمبر نازل می شود، خداوند اسم انسان را که می آورد و میفرماید «إقرا باسم ربک الذی خلق» اولاً با قرائت شروع می کند. «خلق الانسان من علق، إقرأ و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم» از همین اول معلوم می شود که رسالت پیامبر(ص) چه خواهد بود. با انسانی طرف است که باید آموزش ببیند؛ آن هم به عنوان یک موهبت الهی. خدا این قدرت را در انسان قرار داده که آموزش را یاد بگیرد. آگاهی دادن، جزو بهترین رسالتهای انبیاء و بزرگان و ائمه بوده است.
وقتی در مورد اصحاب رسانه و آگاهی بخشی ها بحث می کنید، معلوم است هر مدیری باید همتش این باشد که واقعیتها را اولاً خودش بفهمد، بعد واقعیتها را به دیگران منتقل کند و هر کسی در سطح مسئولیتش عالم باشد.

جز اصحاب رسانه و ابزار تعلیم و تربیت و ابزار اطلاع رسانی چه چیزی این کار را میتواند انجام دهد؟

در هر زمانی وسیله های برای اطلاع رسانی بوده، از بیان شفاهی گرفته تا الان که به دیجیتال و الکترونیک رسیده که فقط با فشار یک دکمه، میلیاردها اطلاعات در یک ورقه کوچکی که چیزی مثل سوزن و سنجاق است، ذخیره می شود.
هرچه این ابزارها پیشرفت می کنند، ما باید بیشتر به ابزارها توجه کنیم. نیروهایی که وظیفه آنها اطلاع رسانی است، باید بسیار مورد توجه باشند. مدیر هر چه از اوضاع تحت قلمرو خود آگاهتر باشد، موفقتر است. از آن طرف نیروهای تحت قلمرو هم هرچه آموزش دیده تر و مطلع تر باشند، موفق ترند. مردم جامعه های هم که میخواهیم به آنها خدمت کنیم، اگر آگاه باشند، نمیتوان فریبشان داد.
عمده مشکلات کشورها و جوامع بشری در جهل است و رفع جهل توسط ارباب رسانه ها و خود رسانه ها صورت میگیرد. مدیریت هم باید واقعاً این وظیفه را در صدر وظایف خود بداند؛ کر و کور کردن مردم ظلم بسیار بزرگی است.

با توجه به مسؤولیتهای سنگینی که تاکنون داشتهاید، خاطرهای تعریف کنید که توانستید با مدیریت صحیح ارتباطات خودتان، یک موضوع و مشکل را برای نظام حل کنید و نتیجهای بگیرید که لذت و شیرینیاش را هنوز هم فراموش نکرده باشید.

خاطرهای در این زمینه نمیتوانم بگویم که به طور روشن مشخص شود که نتیجه یک قضیه این شده است، ولی به چند کار بزرگی اشاره میکنم که بر اثر اطلاع جامعه ما و اطلاع رسانی انجام شده است. من خودم وقتی میخواستم کارم را در حوزههای اجتماعی در کنار درس خواندن شروع کنم، احساسم این بود که طلبههای آن زمان حوزه خیلی با واقعیتهای جامعه فاصله دارند، چون سیاسی نبودند، روزنامه و مجله نمیخواندند و در حوزه رادیو نبود.

رادیو حرام بود، درست است؟

اوایل که میگفتند حرام است و داشتن رادیو لااقل برای یک روحانی عیب بود. وقتی وارد مبارزه شدیم و دیدیم نیازهای سیاسی داریم، امام به من دستور دادند یک رادیو بخرم و نصف پولش را هم دادند.

چه سالی؟

سال ۱۳۴۲ بود؛ آن زمانی که قرار بود کاپیتولاسیون اتفاق بیافتد. یک دفعه خبری را از جایی گرفتم و مطلع شدم که بناست در مقابل تصویب کاپیتولاسیون ۲۰۰ میلیون دلار وام به ایران بدهند. این خبر را به امام دادم و گفتم چنین خبری است و در مجلس نیز در حال تصویب است. امام گفت: «ما این چیزها را نمیدانیم». همانجا ۲۰۰ تومان به من دادند و گفتند: «برو یک رادیو بخر». مغازهای در خیابان حرم قم به نام «الکترولوکس» بود. من رفتم یک رادیو ارسر به قیمت ۴۰۰ تومان خریدم. ۲۰۰ تومان را دادم و بقیه اش را هم قسطی پرداخت کردم که اقساطش را خودم میدادم.

بعداً پولش را از امام گرفتید یا نه؟

نه، دیگر نگرفتم. قسطی بود. آن رادیو را الان در موزهام در رفسنجان گذاشته ام. چون آن رادیو برای من وسیله اطلاع رسانی و استفاده از ابزار بود. همان موقع امام مرا مأمور کردند که به تهران بیایم تا خبر این مسأله را به طور مستند ببرم. من هم به تهران آمدم و با کمک آقای فلسفی، آقای تولیت و آقای بهبهانی آن مصوبه مجلس و مصوبه مجلس سنا و اسناد پیمان وین را که مبنای این کار بود، گرفتم و خدمت امام بردم که امام سخنرانی نیرومندی علیه کاپیتولاسیون کردند و بعد هم تبعید شدند.
ما ۵ یا ۶ سال قبل از آن در حوزه برای اینکه طلبه ها مطلع شوند، مجله ای را راه انداختیم که سالنامه مکتب تشیع و فصلنامه مکتب تشیع بود. ۸-۷ سال هم منتشر شد و خیلی هم موفق بود. با نویسندگان بزرگ کار میکردیم. آن نشریه واقعاً حوزه را بیدار کرد، چون مقالات بسیار سنگین از شخصیتهای بزرگ کشور می گرفتیم. آن موقع تیراژ کتابها ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ و در همین حد بود. اولین نشریه ما ۱۰ هزار نسخه تیراژ داشت و فوری چاپ دوم خورد و ۵ هزار نسخه دیگر چاپ کردیم. حوزه و محافل مذهبی با آن کار چون به سراسر کشور ارسال کردیم هوشیار شد و حوزه ها وارد سیاست شدند. این مربوط به قبل از مبارزات، یعنی سال ۳۶  ۳۵ بود که این کار را کردیم.

پس مجله قبل از قضیه رادیو بود.

بله، ۷ سال قبل از رادیو بود. کار اجتماعی ام را با مطبوعات شروع کردم. من، آقای باهنر، آقای مهدوی و آقای صالحی، ۴ نفر طلبه کرمانی بودیم که این کار را می کردیم و محور ما هم حضرت امام بود. مجله مکتب اسلام هم بود که محورش آقای شریعتمداری بود. هنوز هم به آن صورت سیاسی نشده بودیم. اصلاً زندگی من از کار اجتماعی و کار آموزشی و ارتباطی اینچنینی و استفاده از ابزارهای اطلاع رسانی آغاز شد و تا الان هم همیشه همین بوده است.

مگر می شود از این همه فعالیت خاطرهای نداشته باشید؟

خاطرهای که میتوانم به عنوان نمونه اشاره کنم این است که اوایل انقلاب، یکی، دو سال که گذشت، مشکل پشت کنکوری ها را داشتیم. بزرگترین مشکل این بود که میلیونها نفر مایل بودند در کنکور شرکت کنند و دانشگاهها فقط چند هزار نفر می گرفتند، مثلاً ۳۰ تا ۵۰ هزار نفر. ما هم بین مردم بودیم و در فامیل میدیدیم که بچه ها میرفتند کنکور می دادند و ندرتاً قبول می شدند، افراد خاصی قبول می شدند یا سفارشی بودند یا اینکه امکانات درس خواندن و استعداد ممتاز داشتند و در کنکور موفق میشدند. بقیه می ماندند.
این موضوع برای کشور خیلی ضربه بزرگی بود. انقلاب فرهنگی هم که راه افتاد، همین دانشگاهها هم تعطیل شدند. دانشگاه ها ۲ سالی تعطیل بود و دانشجو نمی گرفتند. دیدیم این وضع یک فاجعه برای کشور است.
من خطبهایی در نماز جماعت خواندم و توضیح دادم که چه اتفاقی میافتد که بچه هایمان الان در حد دیپلم بیرون می آیند و بعد هم بیکار می مانند و استعدادها زنده به گور می شود! گفتم این جریان فقری که در جامعه وجود دارد و تبعیضی که هست، هر سال عمیقتر می شود، چون یک عده ممتاز چه در داخل و چه در خارج تحصیل می کنند و بعد هم کارهای اساسی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را بهدست می گیرند و خانواده های مردم عادی هم باید در حد عملگی، یا کارمند یا کاسب بمانند. این تبعیض را هیچ وقت نمیتوانیم به هم بزنیم، مگر اینکه به بچه ها میدان بدهیم که درس بخوانند و این بچه ها بعداً در قشر بالای کشور حضور داشته باشند. این موضوع و تبعات آن را از لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، پیشرفت و ظلمی که به اینها می شود، فشار روحی که به جوانها می آمد، هزینه های که برای اعزام به خارج می شد و پولدارها به خارج میرفتند و غیره را توضیح دادم. این خطبه را امام هم گوش داده بودند. بعد که امام را دیدم، به من گفتند حرف های هشداردهندهای زدید. میخواهید چه کار کنید؟ گفتم: میخواهیم یک دانشگاه غیردولتی درست کنیم تا از امکاناتی که الان هست، استفاده کنیم. میتوانیم کلاسهای درس را در حسینیه ها، مساجد، در اوقات فراغت دانشگاه ها یا مدرسه ها و جاهایی که مردم هدیه می کنند، بگذاریم و از نیروهایی هم که در جامعه وجود دارند و آدمهای باسوادی هستند استاد دانشگاه نیستند، ولی باسواد هستند استفاده کنیم. مردم هم خودشان خرج تحصیلشان را بدهند و به خارج نروند. ایشان گفتند محاسبهات درست است، اقدام کنید. گفتم مخالفند. میگویند این کار باید دولتی باشد، خصوصی نمی شود. ایشان گفتند: من این موضوع را حل میکنم و حل کردند.
امام یک میلیون تومان پول دادند و گفتند: من این را به این کار هدیه می کنم.

در صحبتی هم اعلام کردند که این کار خیلی خوبی است که فلانی پیشنهاد کرده است. دیگر این تندروها و چپها نتوانستند مخالفت کنند.
یعنی دولت آنموقع مخالف بود؟ آقای میرحسین موسوی مخالف بود؟

خیر، ایشان خودشان جزو مؤسسان دانشگاه آزاد بودند. آن موقع افکاری که بر آن نیروهای انقلاب حاکم بود، نتیجه ادبیات مارکسیستی بود که همه جریان های مبارز دنیا را قبضه کرده بودند. هر کس میخواست مبارزه کند، مقالات امپریالیستی را که به درد این کار نمیخورد، میخواند و همه چیز در ذهنشان دولتی بود. هنوز هم همینطور است. هنوز هم در فرانسه اگر ببینید، مقالات اساسی را چپها می نویسند که بقایای احزاب سوسیالیست هستند.

خود شما هم از این تندرویها داشتید؟

تفکرها اینگونه بود. ما انقلابی های اسلامی تحت تأثیر اسلام چنین نبودیم، اما کارهای تندی که اوایل انقلاب شد، محصول آن افکار بود. به هرحال امام که تأیید کردند، ما کار را شروع کردیم. دلیل من این بود که جامعه نیاز دارد، ولی عرضه نیست. باید عرضه درست کنیم. فقط این دو نکته است که دانشگاه آزاد به سرعت رشد کرد.
یا مثلاً مسأله مترو. ما که انقلاب کردیم، تونل مترو به صورت روباز از خیابان میرداماد تا حوالی عباس آباد حفاری شده بود. ولی بعد از انقلاب بخشی از نیروهای انقلابی گفتند که این کار لوکس است و وابستگی غربی می آورد. شرکت را منحل کردند. زمان دولت آقای بازرگان بود. گرفتار ترافیک شدیم. من هم سابقه مسافرت به خارج و کشورهای فرانسه، انگلیس و آمریکا را داشتم و دیده بودم چقدر مترو در این کشورها مؤثر است و تحت تأثیر قرار گرفته بودم، در نمازجمعه یک خطبه خواندم که معروف به خطبه مترو شده است. اما خیلیها حتی آقای منتظری و دیگران مخالفت می کردند.
باید در خطبه ها مسائل اساسی که نیاز جامعه بود، میگفتم و قدری بروزتر صحبت میکردم. به هر حال توضیحاتی دادم. گفتم این مترو چقدر موجب صرفه جویی در وقت می شود، در سلامت مردم مؤثر است، چقدر موجب صرفه جویی در سوخت می شود، زیر زمین است و فضای بیرون را اشغال نمی کند، چقدر اشتغال ایجاد می کند و. . . خیلی چیزها گفتم، چیزهایی که میدانستم، گفتم.عدد و رقم هم درآورده بودم. عدهای مخالفت میکردند و میگفتند یک کار لوکس است.

مثلاً میگفتند: این همه خاک که از زیرزمین درمیآورید، کجا میبرید؟ یکی از سؤالات اساسیشان این بود و ما توضیح میدادیم. اینها را در نماز جمعه گفتیم، چون نماز جمعه را همه میگرفتند و بهترین وسیله ارتباطی ما آن موقع همین نماز جمعه بود. گاهی خطبه های طولانی یکی، دو ساعته میخواندم. قانون مترو منحل شده بود. به دولت رفتم و مباحثهای با دولت کردم. من دو ساعت در دولت آقای مهندس موسوی بحث کردم تا بالاخره اکثریت ضعیفی درست شد.
اینها همه با اطلاع رسانی اتفاق افتاد. چیزهایی در ذهن مردم بود که همه چیز را راکد کرده بود. خطبه های نماز جمعه این قضیه را باز کرد. بعد گرفتار مجلس شدیم. مجلس حاضر نبود به تهران بودجه بدهد. اصولاً در مجلس اول روحیهای حاکم بود که میگفتند تهران که آباد است و ما باید روستاها و شهرهای دیگر را آباد کنیم. از طرفی درست هم میگفتند. ولی گفتم به تهران هم باید رسیدگی کرد، اگرنه فردا در ترافیک خفه میشویم. بالاخره بودجه ندادند. من که رئیس مجلس بودم، نتوانستم آنها را قانع کنم. بعدها بودجه های فرعی درست کردیم که داستانهای عجیب و غریبی دارد. ساختمانش را راه انداختیم تا به تجهیزات و وسایل برسد. بعد که رئیس جمهور شدم کار مترو روی ریل افتاد. من میخواهم بگویم ببینید این اطلاع رسانی ها، استفاده از ابزار اطلاع رسانی و ابزار درست بسیار مهم است. آن روز برای ما نماز جمعه مهم بود که باید صداوسیما نیز همراهش می بود، ولی امروز خیلی چیزهای دیگر هست و خیلی قویتر میتوانیم عمل کنیم. هر جا اطلاع رسانی درست کردیم، موفق شدیم.
شما فرمودید در دورهای داشتن یک رادیو برای روحانی عیب بود، ولی الان شاید نداشتن یک وبسایت اختصاصی برای روحانیت عیب باشد یا اگر حوزههای علمیه ما نتوانند از این ابزارهای اطلاع رسانی خوب استفاده کنند، شاید عیب تلقی شود. می بینیم در یک فاصله زمانی ۵۰ ساله سرعت تحولات و تغییرات تکنولوژیکی بسیار زیاد بوده است. بعد آنجایی دچار تناقض میشویم که ما همین الان محدودیت هایی در باب اطلاع رسانی داریم. اگرچه عقاید و دیدگاهها متفاوت است و یک عده معتقدند نظام اطلاع رسانی کاملاً آزادی داریم. میخواهیم از جنابعالی سؤال کنیم که اگر مدیران آیندهنگر نباشند و اگر تشخیص ندهند که در زمانی که لازم است باید مترو ساخته شود و آینده را نبینند، چه اتفاقی میافتد؟ الان در استفاده از ماهواره دچار تناقض هستیم. قانون منع استفاده از ماهواره را داریم، در حالی که ماهواره امروز تقریباً فراگیر شده، به خصوص در بخش شهری اکثریت مطلق دارند یا در مورد استفاده از اینترنت هم تناقضاتی دیده می شود. این تناقضها را چه موقع باید رفع کرد؟ بالاخره مجمع تشخیص مصلحت نظام جایی است که سیاستهای کلی نظام در آن تدوین می شود و به تأیید رهبری میرسد.
درخصوص بحثی که شما میگویید که چرا اینگونه هستیم، باید بگویم اصولاً جامعه ما به خاطر سنتی بودنش و گرفتار خشکمقدسها و متعصبین بودنش همیشه چند گام از دانش و علم عقب بوده است. البته اسلام برعکس است. اسلام در یک دنیای جاهلی صرف آمد و موتور توسعه و علم و دانش شد که حتی بعداً اروپا و مناطق دیگر را احیاء کرد. ما درست برعکس شدیم. الان دنیای اسلام تقریباً عمدتاً به این صورت است و در ایرانِ ما هم همین وضع است. مثلاً همین که میگویید رادیو، رادیو وقتی که شروع شد، بعضیها تحریم کرده بودند. روزنامه هم همینطور.
آن موقع فقط امام رادیو را تحریم نکرده بودند؟
قبلش را نمیدانم که امام چه فتوایی داشتند. اینکه من میگویم، مربوط به دورهای است که خیلی زمان از ورود رادیو گذشته بود و در دوران مبارزه به این حرفها رسیدیم. روزنامهها را در کیوسکها میگذاشتند و ما میرفتیم آنجا و گاهی تیترها را میخواندیم. در روزنامهنگاری هم حوزه عقب بود، اما کمکم پیشرفت کردند. بلندگو هم همینطور بود. فرض کنید در مسجدی چند هزار آدم جمع میشدند و پیرمردی میخواست سخنرانی کند، چگونه باید صدایش را همه میشنیدند؟
یادم هست زمانی که خیلی جوان بودیم، حاج سید نورالدین حسینی که شخصیت بزرگی در شیراز و سیاسی هم بود، از شیراز به مشهد رفتند، جمعیت زیادی برای استقبال آمدند و همه صحن پر شده بود. چند نفر آدم گذاشته بودند؛ ایشان یک جمله می گفت، مثلاً ۳۰ متر آنطرف تر یک نفر همان جمله را با صدای بلند تکرار می کرد. ۵۰ متر آنطرف تر یکی دیگر تکرار میکرد. این جمله چند بار تکرار میشد تا به نفر آخر برسد. آن وقتها بلندگو هم بود، اما استفاده نمی کردند.

قرآن بندگان خوب و مخصوص خودش را آنهایی میداند که گوش به حرفها میدهند و بهترینش را انتخاب می کنند. «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»؛ این مبنای ماست. پیغمبر(ص) میفرمودند: «اطلبوا العلم و لو بالصین» چین با عربستان فاصله زیادی داشت، اما شهرت تمدن چین بلند بود. میفرمود: علم را حتی از چین هم که شده، بیاورید.

نظر خود شما چیست؟

نظر من این است که باید در همه علوم و اطلاع رسانی براساس معارف قرآنی پیشتاز باشیم.

شما خودتان از اینترنت استفاده میکنید؟

بله، استفاده میکنم.

یعنی شخصاً استفاده میکنید و پشت کامپیوتر مینشینید؟

بله، شخصاً استفاده میکنم.

بیشتر کدام سایتها را میبینید؟

الان بیشتر سایتهای خبری را میبینم.

بی بی سی را می بینید؟

بله، گاهی میبینم.

از بی بی سی چه تحلیلی دارید؟

بی بی سی در واقع برای نیل به اهدافی که دارد، حرفهای عمل می کند.

در مورد شبکه بی بی سی فارسی صحبت می کنید؟

هم عربی و هم فارسی.

اینها حرفه ای عمل می کنند. خبرنگاران و گوینده های ورزیدهای دارند و از لحاظ جامعه شناسی و روابط عمومی مطلعند. در خیلی از جاها خبرنگار دارند و با سیاستی که خودشان دارند، خبرها را انتخاب می کنند و به خورد مردم میدهند، یعنی از لحن و شیوه هایی که تجربه شده استفاده می کنند. حرفها را فشرده میزنند و سعی میکنند موذیانه اهداف خود را القا کنند.
در زمان انقلاب، آن موقع آنها طرفدار شاه بودند، اما خبرهایی که بی بی سی می داد به ضرر رژیم شاه بود و خیلی وقتها این اخبار به درد ما می خورد.

در همه دنیا هم همین کار را می کند. این سیاستی است که مستمع جذب می کند و دولتها گوش می دهند، برای اینکه بببینند چه دارد میگوید و چقدر به نفعشان می گوید و چطور میتوانند جلویش را بگیرند. مردمی هم که مخالفند، گوش میدهند. آنها افکار و سیاست های خودشان را هم در اخبار می آورند و سیاستهای خودشان را مخلوط اخبار می کنند. خیلی حرفه ای عمل می کنند.

ما چه باید بکنیم؟

اینکه باید چه کنیم خیلی مهم است. چون اطلاع رسانی الان یک علم است. گرایش تبلیغی در علوم انسانی یک بحث بسیار وسیع است و دانشگاهها اینها را بحث می کنند و باید متخصصان ببینند راه نفوذ بیشتر در مردم چیست، راه تنفر درست کردن چیست. راه مبارزه با این پدیده که سابقه ای طولانی هم در گذشته دارد، امروزه یک علم است که باید آن را داشته باشیم و به جوانان خود تعلیم بدهیم.

نظر شما به عنوان شخصیتی که هم تجربه اش را و هم مدیریتش را داشتید و همین الان هم در رأس بالاترین نهاد مشورتی نظام نشسته اید، چیست؟

بالاخره میگویم که باید اولاً واقعیت محیط و مخاطب را بشناسیم. ثانیاً حرفهایی که مخاطب را فراری بدهد، نگوییم و حرفهایی بزنیم که وجدان طرف را قانع کند. البته اگر کسی خودش عقیدهای دارد، حرفهای خودش را هم در آن قالب می تواند در بیاورد. ما توقع نداریم بی بی سی بیاید سیاست کشور خودش را فراموش کند. سیاست آن کشور را در هر برنامه ای می بینید، حتی سیاست استعماری اش را. با شیوهای حرفهای خود را در مغز مردم جا می کند. ما باید با دانش روانشناسی، جامعه شناسی و پیشبینی آینده آشنا باشیم. الان خیلی چیزها در اطلاع رسانی شرط است.

فرض کنید آقای مهاجرانی به عنوان کسی که سالها معاون شما بوده، وقتی شما ایشان را در بی بی سی فارسی میبینید، چه احساسی به شما دست میدهد؟

مایل نیستم هیچ وقت از آن رسانه استفاده کنم. آنها خودشان میدانند و من نمیدانم چه دلیلی برای خودشان دارند. حرف خودم را هم نمیخواهم به آنها تحمیل کنم.

این رسانه های حرفه ای خارجی که اشاره کردید، فکر می کنید در مدیریت افکار عمومی داخل کشور ما در مقایسه با رسانه های داخلی، چه وزنی دارند؟
مردم فرق می کنند. خیلی از مردم هستند که پیش داوری دارند و خیلی به حرفهای آنها توجه نمی کنند و گوش هم نمیدهند. ولی بخشی هم هستند که فقط همان ها را می گیرند. بخش دیگری هم هستند که هر دو را میگیرند و مقایسه می کنند.

فکر می کنید مدیریت رسانه موجود در کشور ما چه مقدار در پیدایش عمق اتفاقات پس از انتخابات تأثیرگذار بود؟

من از سبکی که دارد عمل می شود، راضی نیستم. باید خیلی حرفهایتر از این، واقعیتر و مخاطبشناستر و حقیقتگوتر باشد. ما نیاز به رسانهای داریم که واقعاً مورد اعتماد مردم باشد و مردم حرفش را بفهمند و قبول کنند. این دور از دسترس نیست و قابل تأمین است.

فرمایشات شما در مورد رسانه ملی است یا مجموع رسانه ها؟

همه رسانه ها، به خصوص رسانه ملی که تأثیرگذاری بیشتری دارد.

فکر نمی کنید اگر در چارچوب یک سیاست کلی در مجمع نحوه عملکرد رسانه ملی مورد بررسی قرار گیرد و با رهبری مشورت شود، میتوان سیاست مدونی در این حوزه داشت؟

ما باید در همه زمینه ها سیاست بگذاریم و به رهبری بدهیم. اگر ایشان تأیید کردند، ابلاغ کنند. این برنامه در موضوعات کاری ما هست. روز اول که مجمع سیاست ها را آغاز کرد، حدود ۱۴۰ موضوع را با تصویب رهبری در دستور کار گذاشتیم و حدود ۳۰ تا ۴۰ موضوع را انجام دادیم و بقیه اش مانده است.
در خصوص سؤال قبلی هم که پرسیدید و جواب کامل ندادیم و به حاشیه رفتیم، باید بگویم ما الان ۲ مصوبه در سیاست ها داریم. یکی درباره همین اطلاع رسانی است که باید شنیده باشید. یکی هم در خصوص ابزار و تکنولوژی اطلاع رسانی است. یک وقت بحث محتوایی اش را انجام دادیم که چگونه و به شیوه و با چه استراتژی باید باشد، یک وقت هم سیاست های صنعتی و فنی اش را و اینکه چگونه ابزار پیشرفته استفاده کنیم و چگونه به اینها برسیم، بررسی کردیم.

الان اگر قرار باشد رأی گیری شود و رأی گیری آشکار باشد، شما با آزادسازی ماهواره موافق هستید؟

موارد مبتذلی وجود دارد که جوانهای مردم را به انحراف میکشاند و فکر نمیکنم برای جامعه درست باشد. اما باید به کانالهایی که مطلب می گویند، گوش داد. بالاخره اینها هستند و دیگران گوش می دهند. اگر بخواهیم جلوگیری کنیم هم نمیتوانیم. شما که میدانید الان دشمنان ما، آمریکایی ها و دیگران هزینه زیادی انجام میدهند تا فیلترشکن هایی درست کنند که اصلاً نشود سانسور کنیم و به آنجا می رسند که جلوی سانسور را بگیرند.
اشکال بعدی که از نظر روانی پیدا می شود، این است که «الانسان حریص علی ما منع»؛ وقتی چیزی ممنوع شود، آدم های کنجکاو بیشتر دنبال آنها میروند تا ببینند آنچه بود؟ از همان اول میگویند این کار سیاسی است. آخر هم می بینند ما حق داشتیم.
بنابراین فکر میکنم مطالب را باید گوش دهیم. البته بحثی در فقه داریم که فقها مطالعه کتب ضلال و آن چیزی را که آدم و حوا را گمراه می کند و جواب در آن نیست، اشکال می گیرند. ولی اگر همان مطالب کتب ضلال را همراه با جواب در اختیار بگذارند، اشکال نمی کنند که طرف اشکال را بفهمد، جواب را هم بفهمد تا بتواند انتخاب کند. به هر حال در اسلام آزادی استماع افکار و حرفه ای دیگران و انتخاب احسن جزو محسنات است.

به نظر میرسد برخی صاحبان قدرت در نظام جمهوری اسلامی  نه به معنای قدرت خارجی، قدرتی که در جمهوری اسلامی فهمش را داریم وقتی از عرصه برکنار میشوند یا کناره گیری می کنند، به اپوزیسیون خود نظام تبدیل میشوند. شما با این نظر که از سوی برخی مطرح می شود، موافقید یا خیر؟

این یک حکم کلی ندارد. آدمها فرق می کنند. یک عده هستند به دلیل اینکه از قدرت برکنار شدند، مخالف میشوند. اینها را باید تقبیح کرد. این درست نیست که آدم وقتی در قدرت بود، حمایت کند و وقتی که نیست، مخالفت کند.
موضوع دیگر محتوایی است. یعنی مثلاً فردی در مسؤولیتی بوده و کارهای خوبی به عقیده خودش انجام می داده، ولی الان می بیند کار خلاف انجام می شود چه در قدرت باشد، چه نباشد اگر کار خلافی می بیند و مخالفت نکند، این عیب است.
باید وقتی که عیبی می بینیم، آینه باشیم؛ آینه بودن هم دو گونه است. یک وقت میخواهیم آینه مغرضانه باشیم و چیزی را بگیریم و آنگونه که میخواهیم به مردم منعکس کنیم که این خودش خیانت است. اما اگر وقتی می بینند قدرت و حکومت عیبی دارد و به جامعه ضرر میرساند، با افکار دینی نمی سازد، آینده را خراب می کند و اشکالاتی می بینند، طبعاً باید مخالفتشان را بگویند؛ منتها باید در سطح انتقاد گفته شود. انتقاد هم معنایش این است که خوبیها و بدیها را با هم بگوییم. اگر آدم بخواهد مؤثر باشد، باید منصفانه نقد کند. اصلاً نقد این است که چیزهای سالم و ناسالم را از هم جدا و سالم ها را به مردم معرفی کنیم.

در جایی از این گفتوگو به قدرت خطبه های نماز جمعه اشاره کردید. قدرت نامه به عنوان یک ابزار ارتباطی نیز همینقدر زیاد بوده است. شما در تاریخ انقلاب نامه نگاریهای زیادی انجام دادهاید. فرض بفرمایید در این یک ساله گذشته، چقدر درباره نامه حضرتعالی به رهبری صحبت شد، چقدر در موردش نقد شد، تحلیل شد. شما به عنوان یک مدیر ارشد، قدرت نامه را چگونه میبینید؟

هر کدام یک خاصیت دارند. آدم گاهی یک مقاله می نویسد که مخاطب مشخص ندارد، اما آن مقاله تأثیرات خاص خودش را دارد. گاهی به یک شخص نامه مینویسد، نامه خصوصی می نویسد، سرگشاده نیست و محدود به خودش است. گاهی نامه سرگشاده می نویسد که در حکم مقاله است ولی چون مخاطب مشخصی دارد، حواشی آن باعث می شود که آثار دیگری نیز داشته باشد؛ گاهی مثبت و گاهی منفی. نمی توانیم یک حکم کلی صادر کنیم. اطلاع رسانی از این نوع مثل نامه نوشتنها، کنفرانسها، سخنرانیها، پیغامها و. . . جنبه های مثبت و منفی دارند و آنجا که در جهت اصلاًح از این ابزارها استفاده شود، خوب هستند و کم و زیاد تأثیر دارند.

 تا الان نامهای نوشتهاید که از نوشتن آن پشیمان شده باشید؟

نه.

شما شخصیتی هستید که همواره خبرساز بوده و برای کوچکترین ایما و اشاره شما تحلیل نوشته می شود، حضور حضرتعالی در مراسم تودیع آقای شاهرودی و معارفه آقای لاریجانی و نگاهی که عکاسان تیزبین به شما داشتند، برایش تحلیلها نوشته می شود که شاید خیلی وقتها برای خود شما جالب باشد. احتمالاً برای خوانندگان ما جذاب خواهد بود که بپرسم یک روز کاری شما چهطور میگذرد؟

الان روزهای کاریام خیلی شلوغ و پرحجم نیست.

خودتان خواستید یا اجبار شد؟

مقداری اجبار شد و مقداری خودم خواستم.

این اجبار زمانه است یا حکومت؟

به خاطر شرایط سیاسی کشور است.

یعنی توافقی صورت گرفته است؟

نه. توافقی نبود. ببینید کارم از لحاظ وقتی که برای کار می گذارم، زیاد است. به غیر از پنج، شش ساعتی که میخوابم یا لحظاتی که سر ناهار یا نماز هستم، بقیه ساعات را کار می کنم. صبح ها برای نماز صبح بلند می شوم، اول نمازم را با مراسمی که دارد، میخوانم و بعد سراغ گزارش های شب می روم. معمولاً گزارش های شب خیلی زیاد هستند، به خاطر اینکه روز غرب است و خبرهای اساسی هم از آنجا می آید. گزارش های خودمان خیلی کم حجم است. می بینم در دنیا چه خبر است.

اینها را در منزل نگاه می کنید؟

بله. بعد رادیوهای خارجی را هر کدام که خبر بیشتری دارد می گیرم و بخشهای خبری آن را گوش میدهم. معمولاً نیم ساعتی را هم در حیاط کوچکی که داریم، دور حوض و باغچه راه میروم. الان هم در منزل فقط من و همسرم هستیم و کس دیگری نیست. معمولاً او بعد از اینکه نمازش را خواند، استراحت می کند و من صبحانه را آماده می کنم. گاهی می نشینیم صبحانه را یا با هم می خوریم یا من هنوز که او بیدار نشده، می خورم و راه می افتم. مسیر را هم معمولاً به گونه ای تنظیم می کنم که به اخبار خودمان برسم. معمولاً ساعت ۸ اخبار رادیو را در مسیر گوش می دهم. البته در مسیر هم اوضاع شهر را نگاه می کنم؛ لباس مردم، مغازه ها و ویترین ها را نگاه می کنم. در نیم ساعتی که در راه هستیم، خیلی چیزها از شهر میفهمم.

در ترافیک هم گیر میکنید؟

پلیس راهنما داریم. فقط جاهایی مثل چراغ قرمز که همه می ایستند، توقف داریم. چون به پلیس گفته ام که عبور نکنیم. البته گاهی در جاهای شلوغ در ترافیک می افتیم یا شب موقع بازگشت، به جای نیم ساعت، یک ساعت در راهیم. من از جماران به اینجا می آیم. معمولاً اگر وضعیت عادی باشد، ۳۵ دقیقه در راهم و اگر ترافیک غیرعادی باشد تا یک ساعت هم طول می کشد. اینجا هم که می آیم، اول روزنامه ها را می آورند و تیترها را نگاه می کنم. خیلی روزنامه هست، اگر مطلبی برایم جالب باشد، کنار میگذارم و بعداً مطلبش را میخوانم. در این فاصله هم تلویزیون روشن است و هرچه بخواهم چه از ماهواره و چه از تلویزیون خودمان می بینم. رادیو پیام هم گوش میکنم که خوب است و هر یک ربع اخبار پخش می کند. دو ساعت پیش از ظهر را معمولاً برای ملاقاتها و مصاحبه ها می گذارم. معمولاً میتوانم دو، سه ملاقات داشته باشم. بعد هم برای نماز و ناهار میروم. ضمن خوردن ناهار، از تلویزیون یا ماهواره برای دیدن اخبار استفاده میکنم. بعد از ظهر کمی هم استراحت میکنم. چون اگر استراحت نکنم از عصر به بعد کسل و خسته می شوم. اما اگر نیم ساعتی استراحت کنم، دوباره نشاط کاری پیدا میکنم. بعد کارتابل ها را می آورند که مربوط به مجمع، خبرگان و دانشگاه آزاد است. گزارشهای دستگاه ها را میخوانم و مقالاتی که تهیه می کنند، میخوانم. فرض کنید میخواهم با شما مصاحبه کنم و لازم است قبلاً مطالعه ای داشته باشم، مطالعه می کنم. عصر هم یکی، دو ملاقات می گذارم. گاهی هم جلساتی مثل هیأت مؤسس دانشگاه آزاد، هیأت امنا، هیأت رئیسه خبرگان، کمیسونهای مجمع و. . . را داریم و اگر نداشته باشیم، کارهای اداری را انجام می دهیم. اگر ملاقات های با رهبری باشد، عصر یا شب، به آنجا می روم.

شایعه شده ملاقاتهای شما با رهبری بعد از جریانات انتخابات کمتر شده است.

نه، قبلاً هفته ای یک ملاقات رایج و حتمی داشتیم. بعداً که کارها کمتر شد، دو هفته یک ملاقات داریم که معمولاً ۲ ساعت طول می کشد که گاهی تا شام است.

آیا ممکن است بین این دو هفته ضرورتی پیش بیاید که با ایشان ملاقاتی داشته باشید؟

بله، اگر مسألهای پیش بیاید تلفنی یا حضوری صحبت میکنیم.
روزهای پنجشنبه و جمعه هم معمولاً اداره نمی آیم. ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱ شب هم معمولاً می خوابم. البته به منزل که میروم، تازه فصل دیگری شروع می شود، قوم و خویشان و دوستانی که توقع دارند در خانه مرا ببینند، می آیند. یک مقدار کار نیز همیشه با خودم در مسیر دارم.

با این حساب حاج خانم همیشه تنها هستند.

نه، خیلی در خانه هستم. معمولاً قبل از نماز مغرب به خانه میرسم، صبح هم ساعت ۸ بیرون می آیم. بیش از نصفی از وقتم را در منزل هستم. معمولاً آقایان اینقدر در خانه نیستند. به علاوه خانم الان کلی بچه و نوه و دوست و قوم و خویش دارند که بیشتر از من مشغول هستند. کار خانه را دارد، چون خودش کار می کند و مستخدم نداریم.

اما قبلاً داشتید.

بله. قبل از انقلاب معمولاً دو مستخدم در منزل داشتیم، ولی اخیراً ماهانه یا هفتگی افرادی می آیند که در کار خانه کمک می کنند. بقیه کارها را خودش انجام میدهد.

پنجشنبه و جمعه ها معمولاً به اینجا نمی آیم. پنجشنبه ها چند ساعتی را به دفتری که در شمیران داریم، میروم و کارهایی که جمع می شود، در آنجا انجام میدهم. دو روز هم در هفته به استخر میروم، چون بیماری قند دارم و به من تأکید کردند که باید شنا کنم. کارهای تحقیقی که میخواهم انجام دهم یا کارهای علمی را که میخواهم بنویسم، بیشتر در همان دو روز انجام می دهم و بقیه اش را همینجا در ضمن کار می نویسم. به هر حال از ساعتی که بیدار میشوم تا ساعتی که میخوابم، یکسره کار متنوع دارم.

قصد ندارید روزی بازنشستگی خود را اعلام کنید؟

بازنشسته هم بشویم همین است؛ ما که نمیتوانیم بیکار بگردیم.

تا به حال به بازنشستگی فکر کردهاید؟ بازنشستگی به معنای کنارهگرفتن از مسؤولیتهایی که دارید؟

مایلم. الان سن من در حدی است که مایلم اینگونه شود. ولی هنوز میترسم عوارض بد سیاسی داشته باشد و به نوعی قهر تلقی شود که نمیخواهم انجام دهم. یکی از کارهایی که میخواستم بعد از ریاست جمهوری بکنم و نتوانستم انجام دهم، این بود که در سفرهای خارجی که میرفتم، خیلی جاها را نشان کردم که بعداً بروم ببینم و جهانگردی کنم که نشد. اگر بخواهم به سفر داخلی هم بروم، برایم دشوار است، چون اگر بخواهم به جایی بروم، باید جمع زیادی از پاسداران همراه من باشند و آنجا هم که میرویم، شورای تأمین نیرو می آورند و همیشه زحمت دارد. برای همین سفرهایم را کم کردم.

کوه هم نمیروید؟

میرفتم. هفته ای یکبار کوهپیمایی سنگین هم می رفتم. اما یک بار زانوی من مشکلی پیدا کرد و از آن به بعد دیگر نرفتم.

کتاب به عنوان یکی از ابزارهای ارتباطی تلقی می شود و شما هم کتاب خاطرات زیادی دارید. انگیزه شما از خاطره نویسی و انتشار این خاطره ها چیست؟

در جوانی خاطرات بعضی از شخصیتهای قدیم مثلاً سلاطین یا وزرا را می خواندم و میدیدم که استفاده میکنم. این خاطرات واقعیات آن زمان را نمی توان گفت همه اش راست است خیلی خوب نشان میدهد. بعد از انقلاب خودم به این فکر افتادم که مرتب خاطراتم را بنویسم، به این منظور که بر من یک روز چه میگذرد؟ سه هدف هم در آن هست؛ اول اینکه بگویم بالاخره من که مسؤول هستم، از صبح تا شب چکار میکنم. این حتماً در خاطرات من هست. هر صفحهای را که بخوانید، میفهمید آن روز من چکار کردم و کجا بودم.
دوم اینکه خبرهای مهم داخلی را به صورت مختصر و حتی اگر یک سطر هم شده، بنویسم. البته وقتی کسی جزئیات خبرها را بخواند، با خواندن همان یک سطر متوجه می شود که چه خبر بوده و میرود اصل خبر را پیدا می کند. جوری هم مینویسم که بتوانند اخبار را پیدا کنند.
سوم هم این است که به خبرهای مهمی که در دنیا اتفاق می افتد و بالاخره تاریخ واقعی جهان هستند، اشاره کنم.
هر روز یک صفحه می نویسم. گاهی خاطرات یک روز نیم صفحه و گاهی یک صفحه و نیم می شود. در سال ۳۶۰ صفحه تقویم را با چند صفحه سفیدش را پر میکنم. همین الان که خاطرات گذشته را می خوانم، خودم هم استفاده می کنم. خیلی چیزها یادم می آید. فکر می کنم کار کم هزینه ای است. شب که میخواهم بخوابم، یکی از کارهایم این است که نیم ساعت قبل از خواب خاطرات آن روزم را بلا استثناء بنویسم. اگر یک شب نتوانم بنویسم، خسته باشم یا میهمان داشته باشم، صبح یکی از کارهایم این است که بنویسم. مثلاً دیشب خاطرات را نوشتم. صبح که خبرهای دنیا را می خوانم، آن چیزهایی را که مهم است، علامت میگذارم تا شب یادداشت کنم. مثلاً در مورد همین مصاحبه با شما حدود دو سطر مینویسم. ولی خود مصاحبه چاپ می شود و وجود دارد و اگر کسی بعداً خواست، می رود پیدا می کند. فرض کنید به نماز جمعه می روم، در خاطرات میگویم خطبه ای خواندم و خواننده میرود و این خطبه را میخواند.

آقای هاشمی! چرا این خاطرات پراکنده منتشر می شود؟ شما فرمودید بعد از انقلاب شروع به خاطره نویسی کردید اما خاطرات چند سال اول انقلاب منتشر نشده است.

منتشر شده است. من از سال ۶۰ خاطرات را نوشتم. قبل از انقلاب از ترس اینکه زندگی ما دست ساواک بیافتد، چیزی یادداشت نمی کردیم. اول انقلاب هم مباحث شورای انقلاب را که مسائل مهمی داشت، ثبت نکردیم. همینطوری حرف زدیم. البته آقای شیبانی چیزهای مختصری نوشته که گاهی منتشر می شود. من از سال ۶۰ شروع به نوشتن کردم. ولی آن دو، سه سالی که شما میگویید، نوشته شد. از اول که وارد مبارزه شدم، از بچگی تا سال ۶۰ را نوشتم. از ۶۰ تا امروز هم در تقویمی وجود دارد و سال به سال منتشر می شود.

عدهای به خاطرات شما انتقاد می کنند و می گویند در خاطرات قبل از انقلاب که بعد از انقلاب منتشر شد، شما یک راوی هستید و وقایع نگاری می کنید، اما در خاطرات دهه ۶۰ به بعد که نگارش کردید، تنها یک راوی نیستید و در مقام دفاع از حقانیت دیدگاه ها و عملکرد خودتان خاطره نویسی می کنید. پاسخ شما به این انتقاد چیست؟

خاطرات قبل از انقلاب مصاحبه است. دو مصاحبه با من شد. یکی مصاحبه آقای زیارتی است که آن موقع تاریخ می نوشت و آمد و مصاحبه کرد و یکی هم آقای معادیخواه برای بنیاد تاریخ انجام داد. هر چه سؤال کردند، جواب دادم. جواب تحلیلی هم میخواستند و من هم آنگونه گفتم. اگر بنا باشد کسی مصاحبه کند، همینجور می شود. از آن به بعد مصاحبه نیست.

خاطراتی که منتشر می شود، چقدر با دستنوشته های اصلی خودتان تفاوت دارد؟

خیلی کم، البته کسی باور نمی کند که اینگونه است. نوشته ها را به یکی از بچه ها می دهم و می گویم اینها را تایپ و آماده کنید و بیاورید. اگر نظری هم دارید، زیرش خط بکشید. خاطرات ۶۰ الی ۶۶ را که منتشر کردیم، شاید از بین ۷۰۰ یا ۸۰۰ صفحهای که میخوانید، مجموعاً دو صفحه حذف نشده باشد. اینها همینطوری است. اگر چیزی نوشته باشم و الان احساس کنم مناسب نیست و راجعبه کسی باشد، میگویم از طرف بپرسید، اگر راضی است بیاورید و اگر راضی نیست، نیاورید.

پس کار تدوین کتاب هایتان را به خاطر همین به خانواده، فرزندان و نوه ها می سپارید که اگر احیاناً مطلبی هست که قرار است حذف یا اضافه شود، انجام شود؟

اضافه که نمیکنیم. اگر اضافه کنیم، در پاورقی یا پرانتز اضافه می کنیم یا در مورد اسمی توضیح می دهیم. متن اصلی من دست نمی خورد. مثلاً خاطرات روزهای جنگ را نوشتم. می بینم هنوز با عراق صلح نکردیم و بعضی از مطالب سری را نوشتم که نباید آن منتشر شود. البته آن موقع هم مسائل سری را نمینوشتم، ولی گاهی پیش میآید که خیلی کم است. همان موقعی که داشتم مینوشتم، توجه داشتم که اسراری که ممکن است یک روزی فاش شود و مصلحت نباشد، ننویسم و جز با اشاره چیزی نمینوشتم.

پس اسرار را نمینویسید.

نه، منتها بگونه ای مینویسم که بعداً اگر خواستم در زمان خودش توضیح بدهم، امکان توضیحش باشد.

کتاب شما ممیزی می شود؟

به سه جا می دهیم؛ یکی به وزارت ارشاد می دهیم. البته آنها باید بگویند موافقیم یا مخالف که میگویند موافقیم و چیز دیگری نمیگویند و دخالت نمی کنند. یکی هم به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی می دهیم تا اشارات یا بیاناتی که از امام آمده، با مستندات تطبیق داده شود. یک نسخه را هم قبل از چاپ به رهبری میدهم. هدفم این است که به دلیل آنکه ایشان در همه کارها با من شریک بودند تا اگر در موردی اشتباه کردم یا توضیحات اضافی لازم است به من بگویند.

یکی از سؤالات ما درباره خاطرات شما نکتهای است که درباره حذف شعار «مرگ بر آمریکا» آوردید و گفتید امام با حذف این شعار موافق بودند. انتشار این مطلب در خاطرات شما واکنشهای تندی را به همراه داشت و جوسازیهای سیاسی زیادی علیه آن شد. میخواهیم آن خاطره را نه به شکل مکتوب، بلکه از زبان شما بشنویم که واقعیت آنچه بود.

تمام مطلب همان بود که نوشته بودم. الان هم دقیقاً یادم نیست که چه نوشتم. به هر حال موافق نبودیم که در مجامع عمومی مرگ کسی را شعار دهیم. مثلاً در اجتماعات ما «مرگ بر بنی صدر» شعار داغ مردم بود که در نماز جمعه خواهش کردم که نگویند. «مرگ بر بازرگان» بود که خواهش کردم، نگویند. «مرگ بر شوروی» بود که گفتم الان با شوروی مشکل آنچنانی نداریم. درباره آمریکا هم گفته بودم.

با توجه به فضای خاص سیاسی که در زمان جنگ حاکم بود، فکر میکنم شما معتقد بودید که اگر شعار «مرگ بر آمریکا» را نگوییم، میتوانیم فشارهای بین المللی را کمتر و در حوزه نظامی پیشرفت کنیم و در نهایت بتوانیم به شرایط آتش بس برسیم. یعنی به نظر میرسد که هدف شما از حذف این شعار، یک موضع دیپلماتیک و سیاسی بود.

بله، حتماً آن هدف را داشتم، به علاوه من ذاتاً با حرف های تند و فحاشی ها مخالفم و آنها را مفید نمی دانم.

حتی آن موقع که فرمودید اوایل انقلاب تندروی می کردید؟

بله، گاهی تندروی می کردیم، ولی شعار مرگ بر فلانی را نمی پسندم. مرا یک اصل قرآنی به این روحیه رسانده است. قرآن از زبان خداوند به مسلمانان صدر اسلام که به بتها فحش می دادند بت که مهم نیست می گوید: «حق ندارید به بتهای آنها فحش بدهید؛ و لا تسّب الذین یدعون من دون الله» می فرماید: «بت ها را سب نکنید، چون آنها هم متقابلاً به خدا بد می گویند و باعث گمراهی بیشتر آنها می شوید».

انگیزه شما از نگارش آن نامه سرگشاده به مقام معظم رهبری چه بود؟ چه چیزی شما را مجبور به انتشار آن نامه کرده بود؟

دیدم کار بسیار زشتی انجام شد. همه می دانستند که نسبت به دیگر نامزدها بی طرف هستم کاری نداشتم که مردم به چه کسی رأی می دهند. ولی همه می دانستند که روحیه کاری من با این شیوه اداره جامعه سازگار نیست. متأسفانه در مناظره، آقای احمدی نژاد حرف هایی را زده بود که غیرواقعی بود. تأسف بیشتر از این بود که همان حرف های دروغ را پایه تبلیغات خویش قرار دادند و در اجتماعات از آنها سوءاستفاده می کردند. انتظار من و همه دلسوزان واقعی نظام این بود که رهبری عکس العمل نشان دهند. چون من تنها نبودم. در آن مناظره شما نوعی ستیز با روحانیت را مشاهده کردید که به بهانه مخالفت با من، آقای خاتمی، آقای ناطق نوری و آقای کروبی که رؤسای جمهوری و رؤسای مجلس بودیم، همه دستاوردهای انقلاب را حراج گذاشت و اینگونه القا کرد که روحانیت در اداره جامعه کارایی ندارد. در سالگرد رحلت امام در مرقد به ایشان گفتم حرف های ناقص گفته اند. ترجیح می دهم خودشان اصلاح کنند وگرنه ناچارم توضیح بدهم. چند روز هم صبر کردم و جوابی ندیدم. پس از آن نامه ای تهیه کردم. چون می بایست جواب آن حرفها داده می شد. می گویند چرا قبل از انتخابات نامه را دادم. این سؤال دیگر سفسطه است چون مگر ایشان هدفی غیر از انتخابات در طرح آن مباحث خلاف واقع داشت؟ نامه را تهیه کردم و در آخرین فرصت قبل از انتخابات که عصر سه شنبه بود، برای رهبری فرستادم. چون اگر سه شنبه میدادم، روزنامه ها چهارشنبه می نوشتند و اگر چهارشنبه می دادم، پنجشنبه کسی حق نداشت بنویسد. چون فرصت تبلیغات تمام می شد. میخواستم جواب آن حرفها را بدهم. در کنار آن کارها، در رفت و آمد و اخبار موثق، شور و اشتیاق مردم را می دیدم. از برنامه های محافل مجریان انتخابات هم خبر داشتم.
به هر حال در همان فرصت باقیمانده برای رهبری معظم فرستادم و متأسفانه در آن فاصله ۲ ساعته باقیمانده نامه به ایشان نرسیده بود، چون جوابی به من نرسیده بود. در آخرین لحظاتی که میخواستم خدمت ایشان بروم، منتشر کردم. وقتی رفتم، ایشان گفتند: داشتم نامه شما را از روی کامپیوتر میخواندم. یعنی پس از اینکه پخش شده بود هم، هنوز متن اصلی را ندیده بودند.
پرسیدم از نظر شما چگونه بود؟ گفتند: از لحاظ محتوا هیچ ملاحظهای ندارم و فقط یک نکته دارم که آقای احمدی نژاد شخص شما را به فساد متهم نکرد و درباره بچه های شما گفت. گفتم: فضا به گونه ای بود که اگرچه از من اسم نبرد، اما همه چیز متوجه من شد. ایشان گفتند: واقعاً هیچ ملاحظه ای روی نامه ندارم ولی اگر جای شما بودم، بعد از انتخابات منتشر میکردم. گفتم: خواست خدا بود که شما تا قبل از انتشار نبینید، چون اگر می خواندید و به من می گفتید، منتشر نمی کردم و این مناسب نبود. چون اگر بعد از انتخابات منتشر کنم دو حالت دارد: اگر آقای احمدی نژاد شکست بخورد که درست نیست با ایشان درگیر شوم. چون اخلاقاً کار درستی نیست. اگر هم پیروز شود که اصلاً درست نیست با منتخب مردم درگیر شوم و جشن انتخابات را در کام مردم تلخ کنم ولی الان حق من است که جواب بدهم و دادم. ایشان هم در مقابل این منطق من اعتراض نکرد.

ولی به نظر میرسد این نامه روابط شما را با ایشان دچار تغییرات کرده است.

نه، ایشان صراحتاً گفتند که هیچ ملاحظهای درباره محتوای نامه ندارم. حتی در همان جلسه گفتند: به حق از من انتظار دارید که جواب بدهم. صلاح ندیدم که پیش از انتخابات جواب بدهم، چون روی حضور مردم تأثیر می گذارد ولی بعد از انتخابات جواب میدهم. حتی گفتند که به آقای احمدینژاد هم گفتم که حرفهای ناحقی زدید و جواب شما را میدهم. واقعاً هیچوقت ایشان به خاطر نامه از من گله نکردند، چون روابط ما به گونه ای است که اگر گله هم داشته باشند، می گویند. الحمدلله همکاری ۶۰ ساله ما به گونه ای است که با هم رودربایستی نداریم.

ولی هنوز هم شاهدیم که میخواهند به بهانه آن نامه شما را مقابل رهبری قرار دهند.

اینها در سیاست طبیعی است. گروهی که وارد بازیهای سیاسی میشوند از این حرفها زیاد میزنند، ولی همیشه واقعیتها خود را بر احتمالات سیاسی تحمیل میکند و دیر یا زود همه چیز مشخص می شود.

به هر حال از شما متشکریم که فرصت کاملی دادید تا همه سؤالات خویش را به عنوان یک روزنامهنگار مطرح کنیم. اگر توصیه خاصی دارید، بفرمایید.

تنها توصیهام این است که سعی نکنید به خاطر جذب مخاطبان روشهای غیراخلاقی را انتخاب کنید. دروغ همه جا بد است، اما اگر از زبان یک روزنامه نگار و در یک رسانه پخش شود، به خاطر تأثیری که در جامعه دارد، خیلی بدتر است. غیر از این مگر انقلاب اسلامی در جذب حمایت مردمی ضعف دارد که گروهی به بهانه حمایت از انقلاب و ولایت فقیه خود را مجاز به دروغ و تهمت میدانند؟

انقلاب اسلامی چون براساس تعالیم اسلام بنا نهاده شده آنقدر محتوا دارد که اگر واقعیتها بدون رنگ و لعاب دروغین به مردم گفته شود، مردم ایران، حتی پیروان اقلیتهای دینی و مذهبی هم به آن علاقمند می شوند. آنگونه که در زمان مبارزه و در دوران پیروزی و تثبیت همه کارهای ما با مردم بود. اگر مردم نبودند، شعارهای دهن پُرکن احزاب و گروهک‌های متعددی که آن روزها آزادانه بیان میشد، انقلاب را از مسیر خویش منحرف می کرد. ولی دیدیم که ناپاکی ها در دریای مردمی کنار زده شدند.

گزارش تصویری گفتگو اینجا

خیلی ممنون.
موفق باشید.

 

لینک کوتاه : https://cmmagazine.ir/?p=2585
  • منبع : ماهنامه مدیریت ارتباطات

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.